آتنا جانآتنا جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 روز سن داره

✿سفر زندگيِ آتنا✿

☂ اولین و آخرین برف پاییزیه سال 92 شهرمون ☂

خیلی غافلگیرکننده! صبح 28 آذر بیدار شدیم برف همه جا رو سفید پوش کرده بود و خیلی اتفاقی ساعت 8:30 پارک کوهستان بودیم! از ته دل خندیدنهای آتنا خانومی نشون از این بود اونم عاشق برف و زمستونه                                   اینم عکس عشق کوچولومون توی بهمن ماه سال89    -پنجشنبه 92/10/12 ...
12 دی 1392

♪ آتنا و روز جهانی کودکـ ♪

  جهان بی خنده های تو معنا نخواهد داشت     اگر کودک نبود نه پدر معنا داشت نه هیچ مادری بهشتی میشد     هر کودک گلدانی است که از زیباترین گلدانهای معطر ، خانه ها را به نزدیکترین بهارها گره زده است     این روزها اگر عاشقانه سپری میشوند به عشق بودن شماست     دنیای کودکانه صمیمی ترین دنیاییست که بارها آرزو میکنیم تا کاش میشد یک بار دیگر به این دنیای کودکانه قدم بگذاریم     کاش دنیا به زیبایی روزهای کودکی میشد     کاش دنیا سراسر کودکانه میشد و ما کودک!      ...
16 مهر 1392

اولین روزی که آتنا به مهدکودک رفت

    خیلی اتفاقی یعنی صحبتش توی خونه شده بود ولی فعلا تاریخش معلوم نشده بود. چندسالی میشه که یه مهدکودک نزدیک خونمون اومده،یعنی چسبیده به خونه ی ما که امروز توی مهد جشن بود صدای یکی از مجری های برنامه کودک شبکه استانیمون (آقای نارنجی) میومد که دیگه آقاجونم دست خانوم کوچولورو گرفتو برد که هم شرایط ثبت نام رو بپرسه و هم اینکه ببینه آتنا دوست داره یا نه     که آتنا هم خیلی خوشش اومد و حدود 2 ساعت موند و آقاجون برگشت خونه، این شد که آتنا خانومم مهدکودکی شدن. حالا برگشته با کلی تعریف و با یک روز رفتن از قبل شیطون تر شده بی جنبه     ...
30 شهريور 1392

♥ روز دختــر ♥

یک شبی را حق به سر شوری بداشت     رفت و بر برگ گلی نقشی نگاشت     شرم پاک از چشم آهویی گرفت     هم ز نافش مشک خوشبویی گرفت     عشق را در صورت و سیرت نهاد     جمله مخلوقات در حیرت نهاد     داد بر نفس ملائک برتری     ساخت از نفس خودش یک دختری       عزییییییییزم کوچولوتربن دختر خونه روزت مبارک روز تموم دختر کوچولوهای نی نی وبلاگ مبـــــارکـــ امیدوارم همیشه کنار مامان باباهای مهربونتون شاد و سلامت باشین ...
16 شهريور 1392