آتنا جانآتنا جان15 سالگیت مبارک

✿سفر زندگيِ آتنا✿

برای آتنا

1391/7/30 11:27
نویسنده : A.T
630 بازدید
اشتراک گذاری

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند

به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم

لستر هم با زرنگی آرزو کرد

دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد

بعد با هر کدام از این سه آرزو

سه آرزوی دیگر آرزو کرد

آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی

بعد با هر کدام از این دوازده آرزو

سه آرزوی دیگر خواست

که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...

به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد

برای خواستن یه آرزوی دیگر

تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...

۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو

بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن

جست و خیز کردن و آواز خواندن

و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر

بیشتر و بیشتر

در حالی که دیگران میخندیدند و گریه میکردند

عشق می ورزیدند و محبت میکردند

لستر وسط آرزوهایش نشست

آنها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا

و نشست به شمردنشان تا .......

پیر شد

و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود

و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند

آرزوهایش را شمردند

حتی یکی از آنها هم گم نشده بود

همشان نو بودند و برق میزدند

بفرمائید چند تا بردارید

به یاد لستر هم باشید

که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها

همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد !!!

" گاه آنچه آرزو امروز داریم و از آن لذت نمی بریم آرزوهای دیروزمان هستند. "

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامانی درسا
1 آبان 91 1:24
خیلی زیبا بود عزیزم .....
مامان پرنیا هدیه خوب خدا
1 آبان 91 9:17
سلام خیلی مطلب قشنگی بود لذت بردم اتنا جون رو میبوسم وازطرف پرنیا به شما درخواست دوستی میدم


سلام آدرس وب رو ندادين
lمامان زهرا دختر دوست داشتنی
1 آبان 91 9:26
خیلی زیبا نوشتید امیدوارم هیچ کدوم از ما توی ارزوهامون گم نشیم
مامان پریسا
1 آبان 91 14:35
دست گلت درد نکنه مامان اتنا البته برای ما هم اموزنده بود.
مامانی درسا
4 آبان 91 1:24
عزیزم برو خصوصی
مامان آراس
8 آبان 91 16:46
سلام خیلی داستانه جالبی بود
مامان زهرا
10 آبان 91 12:05
دوست گلم با سه تا پست 37-38-39 بروزیم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
13 آبان 91 4:25
خیلی قشنگ بود. دقیقا موافقم
ثریا
13 آبان 91 9:48
سلام آبجی جونم چطوری ؟
آبجی من باز آدرس عوض کردما
تو اون وب قبلیه یه ادامه مطلب هست که رمزشم اینه :
اونو که بخونی میفهمی چرا

سلام آبجي تو خوبي؟؟؟ ويندوزمو عوض كردم همه آدرسا پاك شدن ولي خيلي خوشحالم كه بازم مياي:-*
مامان پریسا
17 آبان 91 12:30
بسیار زیبا بود. ممنون عمه ی مهربون
رسول
20 آبان 91 13:11
...........|""""""""""""""" " """"""""|\|_ ...........|......*اينم وسيله * بيا ....|||"|""\___ ...........|________________ _ |||_|___|) ...........!(@)'(@)""""**!(@ )(@)***!(@) منتظرمااااااااا بدو بيا قشنگ بووووود
مامان زهرا
24 آبان 91 13:05
دوست گلم با سه تا پست 40-41-42 بروزیم خوشحال میشیم سر بزنید
مامان نفس
26 آبان 91 1:10
لذت بردم از داستان قشنگت ممنونم گلم ..نازنین دختر ما هم که هزارماشاله هر روز جیگرتر و خوردنی تر میشه منتظر عکسای نازش هستیم.در پناه خدا شاد باشی عزیزم


مرسي كه سر زدي شيما جوون
وانیا باستان پور
9 آذر 91 15:16
عزیزم بیا به وبلاگم لینکم کن دوستای خوبی خواهیم شد


حتما عزيزم
الناز(مامان بنیا )
12 آذر 91 13:24
باعث افتخار منه شما هم ادرستون برام بزارید تا لینکتون کنمwww.benya.niniweblgo.com


مامان خورشيد
21 آذر 91 14:16
ممنون تلنگر زيبا و بجايي بود.